عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ، بلکه گذاشتن سدی در برابر رودیست که از چشمانت جاریست. عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ، بلکه پنهان کردن قلبی ست که به اسفناک ترین حالت شکسته شده
دخت اسپادان
جمعه 4 خردادماه سال 1386 ساعت 08:53 ب.ظ
سلام سحر عزیز خیلی وقت اینجا نیومده بودم امیدوارم خوب و در سلامت کامل باشی آره خیلی سخته اگه بخوای خودت شاد نشون بدی ...... آره سخته که بخوای نقش بازی کنی که هنوزم از پای در نیافتادی ....... دلت شاد.............
سلام
وبلاگ قشنگی دارید، ولی خیلی سنگین باز میشه
you're invited to read my whispers
موفق باشی
جامونده از سفر منم که حرف موندن می زنم
با دوری چشمای تو ساز نبودن می زنم
اگر چه دوری از نگام تو رو می بینن این چشام
تو رویاشون به انتظار یه عمر می شینن این چشام
عزیزم از اینجا نرو بردار ز چشمام غصه رو
بذار که باقشنگیا به یاد بیارم قصه رو
نذار که از یادت برم نخواه که تنها بمیرم
پا روی دنیا بذارم دستای غم رو بگیرم
به سوگ عشق نشستمو ببین دل شکستمو
بیا پیشم تا ببینی چش رو دنیا بستمو
جا مونده از سفر منم که حرف موندن می زنم
سلام سحر عزیز خیلی وقت اینجا نیومده بودم امیدوارم خوب و در سلامت کامل باشی
آره خیلی سخته اگه بخوای خودت شاد نشون بدی ......
آره سخته که بخوای نقش بازی کنی که هنوزم از پای در نیافتادی ....... دلت شاد.............
خیلی از چیزایی که مینویسی خوشم میاد
یه جورایی فکر میکنم خیلی شخصیت جالبی داری
فقط غالب وبلالگت خیلی ناجوره
خیلی دلم میخواهد باهات صحبت کنم اگه افتخار بدی
ایمیل بزن