تو رفتی به سادگی به همون ارومی که اومدی رفتی اومدن ارومت برام لذت بخش بود اما رفتن شروع اشوب بود شروعه هر چی بدی بود از اسمان بدی بارید روی سرم خیلی خیلی زیاد
کاش می شد به تو گفت نرو اما تو به سادگی رفتی گریه های من را دیدی اما رفتی به سادگی پا روی دل من گذاشتی رفتی خیلی بد رفتی خیلی بد اصلا فکر این روزا را نکرده بودم کاش می تونستم با گریه هام جلوت رودی بسازم که ازش رد نشی کاش می شد اما نشد خیلی سخته دوری تو بی تو بودن اما اما تو رفتی ومن موندم با حجم خاطرات من موندم یه دنیا حرف نگفته روی لبم من موندم با کاغذهایی که با یاد تو سیاه کردم حالا باید تا ابد ببارم حالا کاری جز باریدن ندارم دوست داشتم وجود نداشتم تا ببینم این لحظه ها را اما بودم امروز وقت سحر با یه گریه عاشقونه از خدا خواستم قصه من وتو به یه سرانجام خوب برسه رسید خدایا شکرت مث یه درخت تو هجوم تند باد پاییزی تمام برگهام را از دست داده بودم وخشک شده بودم اما اون ته ها توی رشه هام هنوز یه چیزی بود که امیدوارم می کرد می تونم زنده بمونم تا تو اومدی گفتم دوباره عاشق می شم دوباره تا اسمون پرواز می کنم دوباره سبز می شم دوباره زنده زنده می شم اما دریغ که تبر عشق تو خیلی تیز بود خیلی تیز با اولین ضربه که زدی من تموم شدم کارم به ضربات بعدی نکشید راحتم کردی بی درد اره عزیزم اره
اگه کسی رو دیدی که وقتی داری می افتی بر می گرده و با عجله میاد به طرفت بدون براش عزیزی...
اگه کسی رو دیدی که وقتی داری میخندی بر می گرده و نگاهت میکنه بدون براش قشنگی.........
اگه کسی رو دیدی که وقتی داری گریه میکنی میاد باهات اشک میریزه بدون دوستت داره........
و اگه کسی رو دیدی که وقتی داری با یکی دیگه حرف میزنی ترکت میکنه بدون عاشقته.......
آیا تا حالا هیچکدوم رو دیدید
با سلام به همه ی دوستای گلم .حتما همتون وقتی اسم نویسنده این وبلاگ رو دیدین تعجب کردین!
خوب حالا بهتون بیشتر توضیح میدم..تو این ۶ ماه وبلاگ توسط من آپ میشد.و توی این مدت دوستای زیادی پیدا کردم مثل ستاره و هدی و....
نمیخوام بیشتر از این سرتون رو درد بیارم.خلاصه داستان اینه که من به مدت ۳ ماه به دلیل یه سری کارهایی که برام پیش اومده دیگه نمیتونم بیام و آپ کنم.به همین دلیل از این به بعد سحر خانم خوبم این وظیفه رو به عهده گرفته.از دوستای خوبم میخوام که سحر رو تنها نگذارن و توی این ۳ ماه کمکش کنند که بتونه هر روز با مطالب جالب و بهتری آپ کنه.مخصوصا ستاره خانم گل.
در پایان به خاطر این همه لطفی که داشتین از همتون ممنونم و خاک پای همتون هم هستم....
خدا نگهدارتون باشه
از زندگی هر انچه لیاقتش را د اریم به ما میرسد نه انچه که ارزویش را داریم
بخشندگی را از گل بیاموز، زیرا حتی ته کفشی که لگدمالش میکند را هم خوش بو میکند
وقتی کسی رادوست داری، گفتن آسان تراست، شنیدن آسان تراست، بازی کردن آسان تراست، کارکردن آسان تراست. ووقتی که کسی تورا دوست دارد، خندیدن آسان تراست. واگر تنهای تنها باشی، به مرگ فکرکردن ازهمه چیزآسان تراست
میگی گل رو دوست داری ولی میچینیش... میگی بارون رو دوست داری ولی با چتر میری زیرش... میگی پرنده رو دوست داری ولی تو قفس میندازیش... چه جوری میتونم نترسم وقتی میگی دوستم داری؟؟؟
با سلام به همه بازدید کنندگان محترم
من سحر هستم و از این به بعد شما به مراجعه به این وبلاگ می تونید یادداشت های من رو بخونید.
البته حضور من در این وبلاگ به مدت ۳ ماه هست که این به سبب مشکلاتی است که برای آقا مسعود پیش اومده.که حتما توی مطلب قبلی متوجه این موضوع شدید.البته این امکان وجود داره که من بعد از این ۳ ماه هم بازم با این وبلاگ همکاری کنم که این بستگی به شما داره که از من خوشتون بیاد یا نه.
در کل از این به بعد این وبلاگ توسط من به روز میشه و امیدوارم که با نظراتتون من رو کمکم کنین.
درباره بیوگرافی من هم به بخش؛شناسنامه من؛مراجعه کنین.
اولین مطلب رو هم تو همین پست میارم......
اگه کسی رو دیدی که وقتی داری رد میشی بر میگرده و نگاهت میکنه بدون براش مهمی.......
اگه کسی رو دیدی که وقتی داری می افتی بر می گرده و با عجله میاد به طرفت بدون براش عزیزی...
اگه کسی رو دیدی که وقتی داری میخندی بر می گرده و نگاهت میکنه بدون براش قشنگی.........
اگه کسی رو دیدی که وقتی داری گریه میکنی میاد باهات اشک میریزه بدون دوستت داره........
و اگه کسی رو دیدی که وقتی داری با یکی دیگه حرف میزنی ترکت میکنه بدون عاشقته.......
آیا تا حالا هیچکدوم رو دیدید
بی تو نه امور جهان لنگ میشه نه بین زمین و آسمون جنگ میشه ، نه کوه آب میشه نه آب سنگ میشه ، فقط دل من واسه تو تنگ میشه
آب برای به دست آوردن نیلوفر سالها میخوابه تا آرامش نیلوفر به هم نخوره، پس اگه کسی رو دوست داری، برای داشتنش سالها صبر کن
عزیزکم چه زیباست عشقهای کودکانه......
وقتی پرستو میخوند پشت دیوار یه آواز.......
یا اینکه اون قناری میرفت به اوج پرواز...
من و تو در کنارش..به زیر نور مهتاب..
بغل بغل ستاره ..بردیم به شهر آواز..
وقتی ترانه ها رو به عشق هم نوشتیم...
وقتی تو خواب و رویا دستامون و گرفتیم...
رفتیم به شهر رویا ،به شهر آرزوها...
رفتیم به خواب مهتاب ..به شهر شاپرک ها..
رفتیم ستاره ها رو به عشق هم شمردیم..
سایه و خط عشق رو رو لبهامون بریدیم...
با پیوند لبامون..همخونی چشامون..
یک شب عاشقانه..یک عشق کودکانه...
رو لبهامون ورق خورد بوسه ی عاشقانه...
حالا تمام رو یا،تمام آرزوها...
تمام اون ستاره،تمام شاپرک ها
با گرمی دل ما،...به عشق دستای ما..
به عشق دو تا بوسه...حرفهای عاشقونه...
مهمونیه چشامون...
زندونیه لبامون...
شدن اسیر بوسه..
زندونیه دو روزه.....